تعریف باور و باورهای غیر منطقی
الیس به عنوان یک روان شناس و صاحب نظریه درمان عقلانی-هیجانی ، معتقد است فرد ضمن قبول نکردن واقعیت و جذب شدن در فرایند افکار غیر منطقی در برتری جویی مفرط خود مبتلا به عوارض نسبتاً شدید می شود که اغلب آن را اختلال عاطفی می نامیم.به عقیده وی توسل به این عقاید، به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود.وقتی که فرد به چنین عقایدی توسل می جوید در نگرش و برداشت های خود شدیداً بر اجبار الزام و وظیفه تاکید دارد و اگر خود را از این قیدها براند به احتمال قوی در جهت سلامت و رشد شخصیت حرکت خواهد کرد.
الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غر منطقی و غیر عقلانی می داند و به نظر او افکار عواطف، واکنشهای متفاوت و جداگانه ای نیستند.از این رو تا زمانی که تفکر غیر منطقی جریان دارد اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهد بود.انسان اختلالات و رفتار غیر منطقی اش را از طریق بازگو کردن آنها برای خود تداوم می بخشد به نظر الیس فردی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیرمنطقی می کند، احتمالاً خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، سستی و رخوت مفرط، عدم کنترل و ناچاری قرار می دهد.انسان به وسیله اشیاء خارجی مضطرب نمی شود بلکه دیدگاه و تصوری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند.تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکرات جادویی و موهومی آنها سرچشمه می گیرد که از نظر تجربی معتبر نیستند.
خصوصیات باورهای غیر منطقی:
1-این باورها با واقعیت هماهنگی دارند.
2-بوسیله شواهد عینی تایید می شوند.
3-باورهای منطقی به دو صورت شرطی یا نسبی هستند.بنابراین یک حکم قطعی یا مطلق نمی باشند.
4-افکار منطقی با عبارتی همچون (بهتر است که، مناسب است که، خوب است که، صحیح است که )بکار می روند.
همچنین درمانگران عقلانی، عاطفی خصوصیات ذیل را برای باورهای غیر منطقی در نظر می گیرند:
1-افکار و باورهای غیر منطقی با واقعیات موجود هماهنگ و هم جهت نیستند.
2-باورهای غیر منطقی توسط شواهد عینی تایید نمیشوند و فرد در صدد توسط آزمایش آنها نیست.
3-باورهای غیر منطقی به شکل اطلاعات و یا به شکل تصمیم و تصمیم گیری نادرست است.
4-باورهای غیر منطقی با اجبار و الزام و وظیفه است، خشک و انعطاف ناپذیر هستند.
5-باورهای غیر منطقی باعث حالت های آشفته و ناراحت،کننده در فرد می شود و در نهایت م »»نجربه اضطراب، افسردگی و احساس گناه می شود.
باورهای غیر منطقی می تواند به چهار صورت باشد:
الف:چقدر وحشتناک است که ...چقدر خطرناک است که ...
ب:غیر قابل تحمل است که ...غیر قابل تصور است که ...نمی توانم بفهمم که...
پ:زشت است که ...ننگ آور است که ...مایه آبروریزی است که ...
ت:دنیا باید مطابق میل من باشد.
سالها تجربه ی کار بالینی و مشاوره با خانواده ها به خصوص زوج ها و مشکلات مرتبط با روابط آنان نشان می دهد که گاهی اوقات زوجها، باورهایی دارند که باعث مشکلات اساسی در رابطه آنها ایجاد می کند، در تیجه بهتر است اصلاح شوند.از جمله ی این باورها عبارتند از:
1-حکم کردن:
گاهی مواقع زوجها به جای درخواست کردن و پیشنهاد دادن، از الزام و باید ها استفاده می کنند.
عبارت های «باید دار»این ویژگی را دارا هستند که در صورت بر آورده نشدن، احساس خشم و انزجار شدید برای ارائه این "بایدها"ایجاد می کند.مثلا "تو باید همیشه از من حمایت کنی"یا "باید همیشه نسبت به خواسته های من حساس باشی"در اصلاح چنین تفکری، در ابتدا سعی می شود به جای استفاده از باید ها که منجر به احساسات شدید خشم میشود از عبارتهایی استفاده شود که تمایلات ما را می رساند و یا خواسته پیشنهاد ما را به مشکل معقول که قابل پذیرش ترهم هستند ارایه می دهد.مثلا "دوست دارم در مواقعی که دچار مشکل می شوم از حمایت تو بهره ببرم"یا "خیلی خوشحال می شوم وقتی دیر می آیی مرا مطلع کنی"فایده این نوع بیان خواسته ها (به جای استفاده از کلمه ی باید، تقاضا و نیاز و درخواست خود را با کلماتی مثل خوشحال می شوم...، دوست دارم...، بهتر است...، یکی از خواسته های من این است که ...)می تواند این باشد که اولاً در صورت برآورده نشدن نیاز یا درخواست، فرد دچار خشم یا عصبانیت شدید نمی شود بلکه موجب یک رنجش مختصر می شود که این رنجش خود انگیزه ای برای بیان احساسات منفی به شکل کار آمد خواهد شد.ثانیا در مخاطب مقاومت یا سرسختی در برابر تقاضای فرد ایجاد نمی کند و احتمال برآورده شدن یا به هدف رسیدن بیشتر است.
2-مهر طلبی:
از دیگر باورهای غلط زوج ها این است که "من برای احساس ارزشمندی، نیازمند یک رابطه ی محبت آمیز هستم.یا من برای جلب محبت و توجه دیگران از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد.این تفکر در عمل باعث می شود که فرد برای حفظ ارزش های شخصی و ارزشمندی خود از دید طرف مقابل، تلاش زیاد کند تا مورد عنایت و لطف قرار گیرد.این فرد ممکن است خیلی راحت از نیازهای شخصی خود برای جلب رضایت دیگران بخصوص همسرش بگذرد و آرزوهای خودرا فراموش کند.مثلا برای خوشایند همسر، وظایف او را به عهده می گیرد، یا برای اینکه همسرش ناراحت نشود و همچنان او را دوست داشته باشد حاضر است از ارتباط با دوستان قدیمی، ورزش کردن، تفریح و ...بگذرد.چنین برخوردی فرد را به یک شخصیت مهر طلب تبدیل می کند که همیشه سعی دارد محبت دیگران را به هر قیمتی جلب کند، از وقت خود،وسایل خود،آرزوهای خود جهت رسیدن به محبت دیگران می گذرد.این افراد، اطرافیان خود را از محبت بی دریغ خود سیراب می کنند و خود تشنه محبت باقی می مانند به عبارتی دیگران را متوقع تر و خود را آرزومند تر پرورش می دهند.در اصلاح چنین طرز تفکری بهتر است از زوج ها به نیازهای فردی و خاص خود (نیازهای فردی زن، نیازهای فردی مرد)و نیازهای مشترک (تفریح، تربیت بچه، ارتباط جنسی و ...)توجه داشته باشیم به عبارتی نقش های زوجین نباید در هم تداخل کند.مثلا:یک مرد علیرغم پدر بودن، همسر بودن، فرزند بودن و ...یک شخص است به نام X که نیازهای خاص دارد و باید به آن رسیدگی کند.چنانچه شخص به این نقش خود رسیدگی کند منجر به تولید ارزش شخصی می شود که فرد را از کسب ارزش، از طریق جلب محبت دیگران بی نیاز می کند.باید توجه داشته باشیم که همه افراد به تایید دیگران نیاز دارند ولی این نیاز نباید در شکل افراطی خود به یک احتیاج تبدیل شود.
3-کم طاقتی در برابر مشکلات:
در این مورد زوج ها به این باور رسیده اند که "قادر به تحمل این مشکل نیستم"یا "این مسئله آنقدر بزرگ و غیر قابل پیش بینی بود که تحملش از توان من کمتر است."حکم اول این افراد چنین است:"زندگی زناشویی باید آرام و بی دردسر و برآورده کننده عموم نیازها باشد"و چون این حکم کمال گرایانه در خیلی از مواقع زیر سوال می رود، فرد دچار اضطراب و نگرانی عدم تحمل این مشکل می شود این افراد در برابر مشکلات احساس می کنند "قربانی ابدی"هستند و مشکلاتشان اصلا نه کم می شوند نه حل.در اصلاح چنین طرز تفکری در ابتدا باید افراد (به خصوص جوان های مجرد و زوج های جدید )را از تفکرات افسانه ای در خصوص زندگی زناشویی رها کرد.افراد باید بدانند استرس همواره در زندگی هست، زندگی بدون استرس فقط در رویا ممکن است.آنچه مهم است کسب مهارت های مقابله با مشکلات زناشویی است در این مورد بخصوص به زوج ها پیشنهاد می شود از طریق پرس و جو و ارتباط با دیگران از این فکر که "مشکل من منحصر به فرد است"بیرون می آید و به جای تفکر کمال گرایانه درباره رمانتیک بودن زندگی به این مسئله بیندیشند که "همواره در زندگی ناکامی، مساله و مشکل وجود خواهد داشت، من نیازمند کسب مهارتهای مختلف جهت حل آنها می باشم.
4-درشت نمایی، فاجعه سازی و وحشتزدگی:
زوجهایی که(باید های)زیادی دارند و از طرفی در برابر مسایل و مشکلات تحمل پایینی دارند، چنانچه مشکلی پیش بیاید احساس می کنند، فاجعه ای رخ داده است که اصلا قابل تحمل، پذیرش و حل نیست، که طبق شواهد عموما مساله پیش آمده بسیار کم اهمیت هم می باشد.این افراد تمایل زیادی دارند تا مشکلاتی هر چند کوچک و بی اهمیت را بزرگ و خارج از تحمل خود جلوه داده و عموما به جای پیدا کردن راه حل شروع به بی قراری، اشک ریختن، نفرین کردن به خود و همسر یا دیگران، خود را بدبخت و سیاه روز دیدن، نموده و عملا هر نوع انرژی و توانی که امکان داشت موجب پیدا کردن راه حل یا رفع مشکل شود صرف شیون و زاری می کنند.از طرفی این افراد تمایل کمی برای چشم اندازهای مثبت وجود در رابطه دارند.این شرایط به خودی خود باعث می شود در هنگام بروز مشکل همسر، مساله را زیر ذره بین تحمل کم خود قرار داده و همچنین نقاط قوت رابطه خود را نبینند و جنجالی مخرب حادث شود.در اصلاح چنین طرز تفکری نیاز است زوج ها به غیر از راه حل های ارائه شده در موارد 1و3، سعی کنند لیستی از تمام نقاط قوت خود، رابطه و همسر خود را یادداشت کنند و با کسب انرژی مثبت از داشته ای خود در ارایه راه حلهای ممکن برای تعدیل و یا بر طرف کردن مشکل موجود به بحث و تبادل نظر بپردازند.که در عموم روابط نقاط قوت بیشتر از نقاط ضعف است.نکته قابل تامل دیگر این است که زوجها باید بدانند "تغییر اصل با ثبات زندگی است"و برای مواردی برای تغییر تاکید داشته باشند که فی نفسه قابل تغییر باشد و مسایل غیر قابل تغییر زندگی را هدف قرار دهند.
5-نیاز به توجه مفرط:
باور این افراد چنین است:"من زمانی خوشبخت هستم که توجه کاملی را از همسرم دریافت کنم."این افراد عزت نفس، اعتماد به نفس و تمام ارزشهای شخصی شان، معطوف به میزان توجه و محبت همسرشان می باشد.این افراد اگر از طرف همسرشان مورد توجه کامل و افراطی قرار نگیرند احساس می کنند ارزشمند نیستند.دائما در حال مقایسه خود با کسانی هستند که مورد توجه همسرشان قرار دارند.این باور در مورد افراد حسود شایع است.مثلا چنین فردی به همسرش می گوید:براستی اگر برای تو ارزشمند و دوست داشتنی باشم، باید همیشه به فکر می باشی، هر روز با من تماس بگیری و سعی کنی تمام وقت را با من بگذرانی "به عبارتی باید همه را فراموش کنی.
چه باید کرد؟
معمولاً وقتی ساختار ذهنی فرد مملو از باورهای غیر منطقی می شود، احساسات وی نیز دستخوش آن باورها قرار گرفته و در نهایت رفتارهای انسان نیز غیر عقلانی می گردد.از همین رو لازم است در گام نخست به اصلاح این باورها پرداخته تا احساسات ما آلوده نگردد.آگاهی نسبت به این باورها، اشراف بر احساسات خود و توانایی کنترل و مدیریت آنها در موقعیتهای مختلف می تواند ما را از گرفتار شدن در باورهای غیر منطقی مصون دارد.همچنین جایگزین نمودن افکار منطقی با افکار غیر منطقی راهکار مناسبی برای غلبه بر این باورها و پیشگیری از بروز اختلافات و تعارض های زندگی زناشویی می شود.
وقتی همسر شما دچار یک یا چند باور غیر منطقی شده است، بهترین کار این است که واکنش احساسی و منفی نسبت به باورها، احساسات و رفتارهای وی نشان ندهید.اجازه دهید کمی زمان بگذرد تا خود وی نیز ضمن تحلیل باورهای خود، به اصلاح احساسات و رفتارهای خود بپردازد.و توصیه آخر اینکه اگر نمی توانید از چنگ باورهای غیر منطقی خود یا همسرتان رها شوید، به یک روان شناس با تجربه مراجعه کرده و از وی راهکارهای لازم را دریافت نمایید.
منبع:نشریه خانواده مطهر