سلامت روان یعنی چه؟
اصطلاح «سلامت روان» متاسفانه اندکی با ابهام به کار میرود و بعضا باعث اشتباه میشود زیرا بیشتر مردم، آن را صرفا نیاز اشخاصی میدانند که ناراحتی یا اختلال روانی دارند و باید با به کار بستن توصیههای متخصصان رواندرمانی بهبود یابند. در این معنا «سلامت» در مقابل «سلامت جسم» قرار میگیرد و در ضمن تصور میشود که سلامت روانی از سلامت جسمی جداست که هر کدام از این پندارها خطاست.
منظور از سلامت روانی یا عقلی، فعالیتهایی است که برای کمک به اشخاص در رنج انجام میگیرد تا ایشان را از مشکل نجات دهد و همچنین مردم را در پیشگیری از گرفتاری و آشفتگی راهنمایی میکند. بنابراین بهداشت روانی هرگز از کیفیت بهداشت جسمانی انسانها غافل نخواهد بود.
سه جزء مهم برای بهداشت وجود دارد: سلامت جسمی، روانی و اجتماعی. میتوان گفت سلامت روانی به معنای ایجاد تعادل لازم بین محیط زندگی و نیازها و خواستههای انسان است و همواره حوادث و فشارهای روانی باعث میشوند این تعادل به هم بریزد یا در معرض خطر قرار گیرد. برای همین سلامت جسم و روان بسیار به هم وابستهاند و همانطور که میتوان با آموزشهای مختلف و ارتقای آگاهی مردم از بیماریهای جسمی پیشگیری کرد، در اولین اصل سلامت روانی هم هدف ما پیشگیری است. ما با آگاهی دادن به تمام افراد جامعه در زمینه مشکلات روان، آگاهی از فشارهای روانی و راه تقابل با آن و تلاش در رفع عواملی که آرامش روانی افراد را در هر سن (از جنینی تا پیری) به خطر میاندازد، این اصل را انجام میدهیم؛ مثلا با آموزش به خانوادهها در رابطه با روش تربیتی فرزندان و اصلاح سبکهای تربیتی در دوره قبل رشد و بلوغ و توجه دادن مردم به نکات اصولی نکات سلامت روان قصد پیشگیری از ابتلا به مشکلات روانی را داریم تا همه بتوانند از زندگی خود احساس لذت داشته باشند. یکی از دیگر اهداف سلامت روان، درمان است، یعنی اگر پیشگیری با شکست مواجه شد و اختلالی بروز کرد مانند همه بیماریها باید اقدامات درمانی را شروع کنیم. گاهی اوقات بیماران مبتلا به اختلالات روانی، مانند مشکلات جسمی برای مدتی از محیط کار و اجتماع دور میشوند و یا سیر مزمن بیماری باعث میشود تواناییهای آنها کاسته شود، پس هدف ما در سلامت روانی علاوه بر درمان علایم، توانبخشی بیماران هم هست. در این مرحله به بیماران آموزشهایی ارایه میدهیم تا دوباره توانمند شوند و بتوانند در برخورد مجدد با تنشها و مشکلات خود به شیوه صحیح و اصولی عمل نمایند تا مبادا دوباره بیمار شوند. مقصود از توانبخشی فقط بازگرداندن فرد به حالت قبل از بیماری نیست بلکه با آموزشهایی چون آموزش ارتباط مناسب اجتماعی سعی میکنیم او را بسیار توانمندتر از قبل کنیم تا این بار نه تنها بیمار نشود، بلکه فرد مفید و سالمی برای خود، خانواده و جامعهاش باشد.
خانواده و نوجوان
خانواده به عنوان یک کانون مهم از اهمیت ویژه ی در دوران مختلف رشدی و به ویژه در دوران نوجوانی برخوردار است.نوع روابط موجود در خانواده، شیوه های تربیتی والدین، شرائط و امکانات مختلف اقتصادی، فرهنگی و ...خانواده، تمام ویژگیهای نوجوانی را تحت الشعاع قرار میدهد.بطوری که نوجوان های مختلف ویژگی های این دوران را بر اساس تفاوتهایی که از لحاظ خانوادگی با یکدیگر با شدتهای متفاوتی دارا هستند.شیوه سازگاری آنها، با تغییرات حاصل از بلوغ در آنها متفاوت است و طول زمان نوجوانی و ورود به مرحله بزرگسالی در خانواده های مختلف متفاوت است.
در خانواده هایی که شرایط مناسبی برای این دوران بحرانی مهیا می کنند، فرزندان با ایمنی بیشتری این دوران را می گذرانند.مشکلات نوجوانی کمتری را شاهد هستند و سریع تر از بقیه به پختگی و کمال فکری، عاطفی و اجتماعی می رسند.در حالی که در خانواده های نابسامان، خانواده زیاد سخت گیر و یا بر عکس آسان گیر دشواری های دوران بلوغ بیشتر بوده و اغلب رسیدن به یک هویت کامل فکری، عاطفی و اجتماعی با تاخیر همراه است.
رابطه افقی والدین با نوجوان
یکی از تدابیری که در جهت بهبود ارتباط با نوجوانان با خانواده ها توصیه می شود، تغییر چارچوب روابط در این دوره است.خانواده ها با کودکان رابطه ای برقرار می کنند که مشتمل بر امر و نهی هاست و در برگیرنده دستورات مشخصی از انضباط و رعایت موازین اخلاقی است.لازمه برقراری این نوع رابطه آن است که خانواده ها در موضع بالا و حاکمیت قرار گرفته و کودک در موقعیت کسی که دستورات مشخصی را دریافت می کند، واقع می شود و به عبارت دیگر رابطه خانه و کودک رابطه ای است عمودی، یعنی مشتمل بر ارتباطات دستوری و تحکمی که از بالا به پایین اعمال می شود.(انواع روشهای تربیتی کودکان).راهبردهای علمی در ارتباط والدین با نوجوان ایجاد ارتباط مناسب:
برای ایجاد رابطه ای مناسب بین والدین و کودک ایجاد فضای خانوادگی سالم کاملا ضروریست.پدر و کادر در ابتدا خود باید سلامت عاطفی، شخصیی و رفتاری داشته و از ارتباط مناسب منطقی با یکدیگر برخوردار باشند، شیوه های تربیتی مناسبی انتخاب کرده و برخورد ها و رفتارهای خود را بر اساس یک شیوه تربیتی مشترک طرح ریزی کنند.وجود اختلاف بین والدین، تعارض در شیوه تربیتی و ...فضای نامناسبی برای ایجاد ارتباط مفید بین والدین و نوجوان فراهم می سازد.ایجاد ارتباط مفید در بستری از آرامش و آسایش خانوادگی، توانایی اعضا خانواده در حل مسائل به شیوه منطقی و ...میسر خواهد بود.عدم ایجاد محدودیت و سخت گیری شدید و همچنین خودداری از سهل گیری و آزاد گذاری:
در هر دو حالت ذکر شده ارتباط والدین و نوجوان از قاطعیت و استواری برخوردار نخواهد بود.در شیوه اول نوجوان به دنبال راه گریز از زیر سلطه والدین خواهد بود که در این صورت مجالی برای برقراری ارتباط وجود نخواهد داشت، چرا که فاصله ها به قدری به علت سخت گیری و محدودیت زیاد شده که دیگر مجالی برای پیوند نخواهد بود.در حالت دوم نیز والدین از اقتدار کافی برای نوجوان برخوردار نخواهند بود و در واقع احساس نیاز به برقراری ارتباط از طرف نوجوان احساس نخواهد شد.در حالی که چنین نیازی به صورت یک عامل درونی همچنان پابرجاست و خلاهای حاصل از آن دیر یا زود آشکار خواهد شد.عدم اعمال اجبار در پذیرش تفکرات والدین:
زمانی که والدین سعی می کنند فرزندان نوجوان خود را با ملاکها و معیارهای شخصی خود که در اغلب موارد برگرفته از شرائط تربیتی شخص خودشان و خواسته ها و تمایلات دوران نوجوانی شان است، موافق کنند، با حالت عناد و سرکشی نوجوان مواجه خواهند شد.همچنین مواردی تفاهم و همدلی بین والدین و نوجوان را مخدوش خواهد ساخت و نوجوان فاصله عمیقی را بین خواسته های خود و والدین احساس خواهد کرد.ناتوانی والدین در کنترل هیجانات خود:
اعمال شیوه های تربیتی گاه مستلزم قاطعیت و تحکم است.در صورتی که این شیوه ها در شرائطی مناسب اعمال شوند، نتایج مفیدی را به بار خواهند آورد.اما در صورتی که هدف از اعمال آنها تخلیه هیجانات خود والدین باشد، آثار مخربی در روابط نوجوان با والدین خواهند دشات.هدف از اعمال شیوه های احیانا تنبیهی نباید تخلیه هیجان پرخاشگری والدین باشد.توجه به ارزشها، استعدادها و تواناییهای نوجوان:
توجه به ویژگی های مثبت و مفید نوجوان و ارزش و بها دادن به آنها بسیاری از نیازهای روحی نوجوان را ارضا می کند و در احساس تشخیص و هویت کامل می آفریند.افراد و به ویژه نوجوان بسیار تحت تاثیر توجه مثبت اطرافیان و به ویژه والدین خود قرار می گیرند.خودداری از نظارتهای بازپرس گونه:
به جای چنین روش هایی که اغلب سبب سلب اعتماد نوجوان نسبت به والدین می شود، با نظارت از راه دور و به صورت غیر مستقیم می توان جهت گیری رفتارهای نوجوان را در نظر داشت و در صورت بروز مشکل او را راهنمایی کرد.در غیر این صورت نظارت های شدید و کنترل های مستمر نتایج سودمندی نخواهد داشت.خودداری از انتقادهای ویرانگر و مخرب
خودداری از غرور و خود خواهی والدین و تاکید زیاد بر مساله سن ایجاد فرصت های مناسب برای درد دل نوجوانان آشنائی با روابط دوستانه نوجوان به صورت برقراری ارتباطات خانوادگی.ارتباط میان سبک های عشق و ویژگی های شخصیتی (1)
چکیده
مقدمه
عشق برای اکثر افراد موضوعی جذاب می باشد. اما تحقیقات روان شناختی، به ویژه در دهه های قبل، متناسب با جذابیت این موضوع نبوده است. اگر چه در دو سه دهه ی قبل و مخصوصاً در سال های اخیر توجه نسبتاً خوبی به این موضوع شده است، برخی از محققان به تعریف و طبقه بندی عشق پرداخته اند که از افرادی مانند اریک فروم، جان لی، استرنبرگ و هاتفیلد می توان نام برد. اما جالب توجه آن است که نسبت به اهمیت موضوع، تحقیقات زیادی درباره ی علت شناسی این پدیده صورت نگرفته است. استرنبرگ در مقدمه ی کتاب داستان های عشق می گوید: من اجزای عشق را کشف کردم، اما هنوز به علت عشق نپرداخته ام و لذا تحقیقات گسترده ای راشروع کردم تابه این مسئله مهم بپردازم. البته استرنبرگ در کتاب داستان های عشق با رویکرد شناختی و بررسی طرح واره های هرفرد در قالب یک داستان به علت عاشق شدن می پردازد، اما آن را تحقیقی ناقص می داند که باید کاستی های آن جبران شود. بسیاری از پژوهشگران دیگر نیز در جست و جوی پاسخ همین سؤال اند که چرا بعضی ها عاشق می شوند؟ آیا این به مسائل ارثی و ژنتیکی وابسته است؟ آیا سبک تربیتی در عاشق شدن و سبک عشق تاثیر دارد؟ آیا سطح عزت نفس می تواند در سبک عشق مؤثر واقع شود؟ دراین میان مسئله مهم دیگر این است که رابطه ی عشق باسلامت روان چیست؟ آیا افراد عاشق از حیث سلامت روان دچار مشکل اند؟ آیا بین انواع عشق و بهزیستی ذهنی (2)رابطه وجود دارد؟ بسیاری ازسؤالات پژوهشی مشابه در این میان هست که باید به آنها پاسخ داده شود، و پرسش آخراینکه آیا عشق با ویژگی های شخصیتی رابطه دارد یا خیر؟ آیا اختلالات شخصیتی می تواند در سبک عشق تاثیر داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش ها می تواند پرده از اسرار عشق بردارد؛ البته درتحقیق حاضر بیشتر بررابطه شخصیت و عشق تاکید می شود. اصولاً پرسش های مرتبط با شخصیت را به دو صورت می توان پیگیری کرد. ابتدا به صورت عادی رابطه ی سبک عشق را با یک پرسش نامه مثل پرسش نامه شخصیت کتل یا پنج عاملی بررسی کنیم. شیوه ی دیگر آن است که رابطه ی سبک های عشق را با یک پرسش نامه ی شخصیت که ابعاد آسیب شناسانه ی شخصیت را ارزیابی می نمایند مقایسه کنیم تا در صورت وجود آسیب روانی آن نیز در کانون ارزیابی قرار گیرد. لذا برای پاسخ گویی کامل به این پرسش تحقیق حاضر طراحی شده است. به همین دلیل در تحقیق حاضر از هر دو روش و از دو تست NEO و MMPI استفاده شده است.رویکرد تاریخی به پژوهش های عشق
برای آشکار شدن پدیده ی عشق بهتر است دیدگاه برخی از دانشمندان اثرگذار را با نظم تاریخی بیاوریم تاهم به پیشینه ی عشق و هم در میان تحقیقات آنها به مفهوم عشق و علل پیدایی آن اشاره کرده باشیم.رابین
به گفته ی رابین (1970)با وجود اینکه عشق جز عمیق ترین و با معناترین احساسات به شمار می رود، روان شناسان اجتماعی عملاً هیچ توجهی به آن نکرده اند. او مقیاسی ساخت با دو نوع اندازه گیری:یکی در مورد پیوند و ارتباط و دیگری در مورد عشق. عامل پیوند شامل مواردی مثل جذابیت، دیدگاه خوب، احترام و دوستی است وعشق شامل عواملی مثل اظهار وابستگی به معشوق، اظهار انحصارطلبی و مسئولیت دربرابر او، اظهار علاقه و میل به بودن با او. در میان این عوامل، عامل جنسی یا جذابیت جنسی به چشم نمی خورد. عشق به عنوان یک نگرش به همراه عناصر رفتاری، شناختی و هیجانی توصیف شده است.رابرت استرنبرگ
استرنبرگ (1988)گفت که برای تجربه ی عشق کامل-یعنی عشقی که تمام اوصاف عشق را در برداشته باشد-عشق باید دارای سه مؤلفه باشد؛ یعنی صمیمیت، تعهد و شهوت.اریک فروم
اریک فروم جزء اولین کسانی است که در روان شناسی در باب عشق مطالبی نوشته اند. اما با وجود اهمیت و شهرت او، علمی نبودن و نداشتن پشتوانه ی پژوهشی یکی از انتقادات وارد بر اوست. البته به دلیل جایگاه و شهرت فروم در روان شناسی نمی توان دیدگاه های او را کاملاً نادیده انگاشت. (6)جان لی
جان لی در دهه ی 1970 با اجرای تحقیقات در پی این بود که مردم چگونه عشق را با همه گونه هایی که دارد تجربه می کنند. او قصد داشت با این کار ازجریان عشق در غرب افسانه زدایی کند. لی سبک های عشق را به رنگ تشبیه کرد. طیف گسترده ای، از رنگ های اصلی تا رنگ های ثانوی را تشکیل می دهند، رنگ های ثانوی از ترکیب رنگ های اولی تشکیل می شوند. شبیه به همین مسئله در عشق نیز هست. عشق به دو طیف اولی و ثانوی تقسیم می شود. سبک های عشق اولی عبارت اند از:سوزان هندریک و کلاید هندریک
هندریک و هندریک(1986 و 1990) با ساختن مقیاس نگرش سنجش عشق کوشیدند مفاهیمی راکه لی درباره ی عشق گفته عملیاتی کنند. از مقیاس آنها به طور گسترده درتحقیقات عشق استفاده شد؛ اما آنها هیچ توجیه نظری گسترده ای برای مقیاس خود انجام ندادند. آنان متذکر شدند که بیشتر این کار، بر اساس نظریه ی جان لی به سامان رسیده است تا اینکه مستقلاً خود آنها یک مقیاس ایجاد کنند. آنها معتقدند کارشان به یک تحقیق علمی و جامع نیاز دارد.پی نوشت ها :
* دانشجوی دکتری پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
** استاد دانشگاه علامه طباطبایی.
1. Erose, Ludus, Storge, pragma, mania,Agape.
2. Subjective Well being.
3. ر.ک: دانیل گلمن، هوش هیجانی، ترجمه پارسا.
4.Rubin, Z, "Measurment of romantic love" , Journal of personality & social psychology, 16, p.265-273.
5. sternberg, R. et al,. The psychology of love, p 253.
6. ر.ک: اریک فروم، هنر عشق ورزیدن، ترجمه پوری سلطانی، چاپ هیجدهم.
7. Lee,J. A, colours of lofe: An exploration of the ways of loving, p.250-263.
8. Hendrick , s& Hendrick, C, "A Theory and Method of love", Journal of personality social psychology,v50, p. 2.
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.